فراز ایران



زندگینامۀ دکتر سروش



متن نقلی: حسین حاج فرج دباغ که بعد‌ها با نام عبدالکریم سروش به شهرت رسید، در ۲۵ آذر ماه سال ۱۳۲۴ هجری شمسی در تهران متولد شد. خانواده‌ای مذهبی داشت و پس از گدراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسه علوی وارد شد؛ مدرسه‌ای که تاثیر بسیاری بر شخصیت و آرای بعدی او داشت.


مدرسه علوی را می‌توان نخستین مدرسه مدرن اسلامی در ایران دانست که بسیاری از سران نظام جمهوری اسلامی مانند حداد عادل، محمدجواد ظریف، کمال خرازی و محمد نهاوندیان همچنین بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق تحصیلات متوسطه‌شان را در آن گذرانده‌اند.

بنیانگذار مدرسه علوی علی اصغر کرباسچیان، مشهور به علامه کرباسچیان، نخستین نویسنده رساله توضیح المسائل بود و آشکارا منتقد ت سنتی بود که در سودای رقابت با تحصیلکردگان سکولار رو به رشد جامعه، مدرسه علوی را تاسیس کرده بود.


مدیر مدرسه علوی، رضا روزبه، دانش آموخته فیزیک دانشگاه تهران بود که به نوعی اسلام‌گرایی مطابق با علوم تجربی روز از نوع اسلام‌گرایی مهدی بازرگان گرایش داشت.


رضا روزبه، سروش را با آثار مرتضی مطهری، مهدی بازرگان و علامه طباطبایی آشنا کرد و در واقع عامل اصلی گرایش سروش به فلسفه، تاثیر رضا روزبه در او بود. سروش همچنین در دوران تحصیل در مدرسه علوی به انجمن حجتیه علاقه پیدا کرد و به مخالفت با اقلیت بهائی مشغول شد. گرایش به انجمن حجتیه تحت تاثیر کرباسچیان که رابطه نزدیکی با اعضای انجمن داشت، صورت می‌گرفت.


چهره ها / عبدالکریم سروش


عبدالکریم سروش پس از اتمام تحصیلات متوسطه به دانشگاه تهران رفت و در رشته داروسازی تحصیل کرد و دکتری گرفت و به کار داروسازی مشغول شد. اما علاقه به فلسفه و علوم اسلامی او را به مطالعه علوم اسلامی و متفکران مسلمانی، چون ملاصدرا در کنار دروس تخصصی دانشگاه کشاند.

  بقیه در ادامه

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

گفتگویی با فیلیپا فوت


فیلیپا فوت (۲۰۱۰-۱۹۲۰) از فیلسوفان اخلاق


متن نقلی: فیلیپا فوت (۲۰۱۰-۱۹۲۰) از فیلسوفان اخلاق سرشناس معاصر است که در زمرۀ مدافعان اخلاق فضیلت‌گرا قرار دارد. او صاحب آثار متعددی در این حوزه است که فضایل و رذایل، معماهای اخلاقی و خیرطبیعی از آن جمله‌اند و کتاب خیر طبیعی، محور گفتگوی کنونی است. می‌توان خلاصۀ کلام او را، در این نظریۀ اخلاقی، چنین بیان کرد:


خیر و شرّ اخلاقی ذیل مقولۀ خیر و شرّ طبیعی قرار دارد و چیزی مجزا نیست که بنیادی مجزا یا زبانی مستقل بطلبد. وقتی ما به موجودات زندۀ غیرانسانی، یعنی به گیاهان و حیوان‌ها می‌نگریم، می‌بینیم که برخی از ویژگی‌های نوعی آن‌ها ضروری است و اگر گیاه یا حیوانی فاقد آن باشد، ناقص و معیوب به‌حساب می‌آید. برای مثال، درخت بلندقامتی چون چنار به ریشه‌هایی عمیق نیاز دارد. همچنین، ضروری است که رنگ‌هایی خاص و جذاب دُم طاووس نر را مزین کرده باشد؛ درغیراین‌صورت، نمی‌تواند برای خود جُفت بیابد. اگر چنار ریشۀ عمیق نداشته باشد یا طاووس دُم رنگی نداشته باشد، ناقص است و این فقدان برای او بد و شرّ محسوب می‌شود.


در خصوص انسان هم حکایت همین است، منتها انسان به‌دلیل استعدادها، توانایی و امکانات بیشتری که دارد (مثل زبان، خیال، اراده)، ویژگی‌های ضروری پیچیده‌تری دارد که اگر فردی فاقد آن‌ها باشد، ناقص شمرده می‌شود. در نگاه فوت، فضایل اخلاقی در راستای همین ویژگی‌های خاص انسانی است. خصوصیاتی ضروری که بودشان فضیلت و نبودشان رذیلت به‌شمار می‌آید. بنابراین، فضایل و رذایل اخلاقی هم اموری طبیعی‌اند و نباید برای آن‌ها به‌دنبال مبنا و اساسی دیگر گشت.


در این گفتگو، فوت ضمن بیان سرگذشت جالب و شنیدنی خود درباب ماجرای علاقه‌مندی‌اش به فلسفه و فلسفۀ اخلاق و بحث‌های مفصلش با الیزابت اَنسکم، ایدۀ خیرطبیعی در اخلاق را به‌زبانی ساده و جذاب توضیح می‌دهد و دستور زبان خیر را تقریر می‌کند.


اِچ.آر.پی [۱] : در آغاز کتاب خیر طبیعی، شما حکایتی از مداخلۀ ویتگنشتاین در میانۀ یک همایش را یادآوری می‌کنید. یکی از سخنرانان ناگهان به‌نظرش می‌رسد مطلبی که قصد داشته است دربارۀ آن سخن بگوید، جذاب، اما واقعاً مهمل است. سخنران می‌کوشد درلحظه، مطلب معقول‌تری بسازد و بگوید که ویتگنشتاین می‌گوید: «نه، هرچه می‌خواهی بگو، همانی که هستی باش! بعداً بحث را پیش خواهیم برد». چرا شما فکر می‌کنید این ماجرا برای فیلسوفان پندی مفید در بر دارد؟


فوت: من کتاب خیر طبیعی را با این تذکر آغاز کردم؛ زیرا به‌نظرم توصیه‌ای بسیار عالی بود. همیشه، وقتی به‌نظرم می‌آید که باید از ایده‌ای عجیب‌وغریب صرف‌نظر کنم، می‌کوشم عکس این کار را بکنم و باخودم می‌گویم: حالا، لازم نیست سریع آن را دور بیاندازم. لذا، من به همه توصیه می‌کنم ایده‌های واقعاً مضحک، اما وسوسه‌برانگیز خود را نگه دارند؛ زیرا شاید کسی در این خرابه‌ها گنج بیابد.


اِچ.آر.پی: منظور شما از «گنج پیداکردن» چیست؟

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

فقه و کلام


7077

حجةالاسلام هادوی‌ تهرانی


متن نقلی: توضیح دامنه: این گفت و گو به دلیل اهمیت مسائل مطرح شده در آن، بدون آن که دربارۀ آن پیش داوری کنم، جهت اطلاع رسانی برای دامنه خوانان عیناً در زیر درج می شود:


متن کامل: «آیت الله دکتر مهدی هادوی‌ تهرانی» عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) از جمله چهره‌های شناخته‌شده‌ای است که در مباحث مختلف علوم دینی دارای تألیفات گوناگون است. یکی از مهمترین کتاب‌هایی که درباره ولایت‌فقیه و مباحث پیرامون آن نوشته شده است، کتاب "ولایت و دیانت" ایشان است؛ کتابی که در عین ایجاز به هیچ‌وجه از اتقان و استواری‌اش کم نشده و از جامعیت کاملی برخوردار است. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی (khamenei.ir) در گفت‌وگو با وی درباره نگاه حضرت امام(ره) به ولایت‌ فقیه مصاحبه کرده است. اینک به مناسبت "دهه بصیرت و میثاق با ولایت فقیه" اقدام به بازنشر این گفتگوی علمی کرده‌ایم:


 

آیةالله خوئی و امام خمینی


ـــ بحث را از جایی شروع کنیم که حضرت امام رحمت‌الله علیه آغاز کردند. ایشان در پاراگراف اول کتاب ولایت فقیه می‌گویند که مفهوم ولایت فقیه از آن دسته مفاهیمی است که تصور آن موجب تصدیق آن می‌شود. لطفا بفرمایید که نگرش حضرت امام به‌ ولایت فقیه چگونه است که صِرف تصور آن را، موجب تصدیقش  می‌دانند؟


ـــ ببینید مقصود امام این است که کسی که مفاهیم مربوط به بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه را بداند، نمی‌تواند غیر آن را تصور کند. اما باید توجه کرد که آن مفاهیم چیست؟ اولا، توجه به این نکته که اسلام اختصاص به‌مسائل شخصی و فردی ندارد و در امور اجتماعی ی نیز وظایف و تکالیفی را تعیین کرده است. ثانیا، توجه به این نکته ضروری است که این مسئولیت‌های ی اجتماعی نیازمند یک مصدر حکومتی است که آن احکام را انجام دهد. خب این مصدر حکومت در زمان نبی مکرم اسلام و حضرات معصومین خود ایشان بوده‌اند. حال نکته این است که در زمان غیبت کبری مصدر این حکومت چه کسی باید باشد.

بقیه در ادامه

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

حوزۀ عمومی


(قلم قم دامنه دوم)


توضیح دامنه: فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس _شاگرد و دستیار تئودور آدورنو_ یکی از اعضای برجسته نسل دوم مکتب فرانکفورت، و استاد فلسفه در دانشگاه گوته فرانکفورت، اخیراً دربارۀ مسائل روز جامعه و جهان گفت و گویی انجام داده است. او گفته: «ترامپ در حال پایین‌ بردن سطح ی- فرهنگی آمریکاست.» دامنه به دلیل اهمیت سخنان این فیلسوف مخالفِ نظام سرمایه داری، ترجمۀ این گفت و گو را به خوانندگان دامنه ارائه می شود:


متن این گفت‌وگو


*بحث‌های فراوانی درباره «زوال روشنفکری متعهد» وجود دارد. اما قبول دارید که این موضوعات به ندرت از سپهر روشنفکری فراتر می‌رود؟


بر اساس الگوی فرانسوی، از زولا تا سارتر و بوردیو، «حوزه عمومی» برای روشنفکری بسیار مهم است؛ هرچند ساختار شکننده آن متحمل فرایند شتابنده زوال خواهد بود. امروزه پرسش نوستالژیک «روشنفکران کجا رفته‌اند؟» اهمیت خود را از دست داده است. اگر شما خواننده‌ای ندارید که افکارتان برای او نوشته شود، نمی‌توانید «روشنفکر متعهد» هم داشته باشید.


هابرماس که دهۀ70 (دورۀ دولت خاتمی) به ایران هم آمد



*آیا اینترنت «سپهر عمومی» را (که رسانه‌های سنتی را پشتیبانی می‌کند) تقلیل داده است؟ و این امر، به نوبه خود، بر نقش اندیشمندان و فیلسوفان در جامعه تاثیر منفی گذاشته است؟


بله. بنابر نظر هاینریش هاینه، «پیکره روشنفکر» با پیکربندی کلاسیک سپهر عمومی آزاد بدست می‌آید؛ هرچند این امر، به مفروضات غیرمحتمل فرهنگی و اجتماعی وابسته است همچون وجود «ژورنالیسم هوشیار» که در آن رومه‌های مرجع و رسانه‌های گروهی قادر به هدایت توجه اکثریت به موضوعاتی هستند که با شکل‌گیری عقاید ی ارتباط دارند؛ و نیز وجود «اجتماع مطالعه‌گری» که به ت علاقه‌مند است، تحصیلکرده است، به فرایند مناقشه‌آمیز تشکیل عقاید خو گرفته، و برای مطالعه مطبوعات باکیفیت و مستقل، زمان صرف می‌کند.


امروزه این زیرساخت‌ها دیگر دست‌نخورده نیست؛ البته تا جایی که می‌دانم این وضعیت، هنوز در کشورهایی مانند اسپانیا، فرانسه و آلمان وجود دارد. اما حتی در چنین کشورهایی هم، اثر متلاشی‌کننده اینترنت نقش رسانه‌های سنتی را بویژه برای نسل‌های جوان‌تر تغییر داده است. حتی پیش از آنکه گرایش‌های مرکزگریز و خُرد در رسانه‌های جدید پدیدار شوند، «تجاری‌سازی توجه عمومی» باعث به جریان انداختن فروپاشی سپهر عمومی شده بود. مثال آن، ایالات متحده و استفاده منحصر به فرد آن از شبکه‌های تلویزیونی خصوصی است.


اکنون ابزار تازه ارتباطات، الگوی بسیار موذیانه‌تری از تجاری‌سازی دارد که هدف آن به روشنی «هدایت توجه مصرف‌کننده» نیست، بلکه بهره‌برداری اقتصادی از مشخصات خصوصی کاربر است. آنان اطلاعات شخصی مشتریان را بدون اطلاع‌شان می‌ند تا آنان را، حتی با مقاصد ی، مانند رسوایی اخیر فیسبوک، موثرتر مدیریت کنند.

بقیه در ادامه

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

به نام خدا. سلام. دروغِ‌محض را هیچ‌کسی حتی اگر نادان‌ترین باشد، باور نخواهد کرد؛ به‌همین‌علت، کتابان هر حکومتی آن‌چیزی‌را می‌نویسند، که دلخواه همان حکومت است. آنان، همواره جزئی از حقیقت را با انبوهی از دروغ، آلوده می‌کنند تا ساده‌لوحان آنها را بپذیرند.


مثال می‌زنم: اگر خواستید مثلاً این سه شخصیت بزرگ را بشناسید، باید ورای کتاب‌های حکومت‌نوشته، دست به حقیقت‌یابی بزنید:


بلال حبشی؛ که سرانجام با آن‌همه رنجِ شکنجه‌ها و دردِ بردگی و خدمات به اسلام، توسط عمر _خلیفه‌ی دوم_ به لاذقیه‌ی دمشق تبعید و نفیِ‌بلَد شد.


ابوذر غفاری؛ که با آن‌همه شجاعت در برابر زر و زور و تزویر، توسط عثمان _خلیفه‌ی سوم_ به صحرای سوزان ربذه تبعید و نفیِ‌بلد شد.


ملاصدرا؛ که با آن‌همه علم و دانایی و حکمت، توسط رأی برخی از فقیهان خشک دربار و حکم خشنِ شاهِ صفوی، به روستای کهَک قم تبعید و از آنجا به سمت بصره در‌به‌در شد.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


مگر اسلام آزادی عقیدتی را قبول ندارد، پس چرا مجازات سختی را بر مرتد تحمیل می‏کند؟ آیا اسلام دین حق و منطبق بر عقل و برهان نیست، پس چرا با تحمیل مجازات درصدد ابقاء اجباری مسلمانان بر دین خود که سابقاً و چه بسا از روی ناآگاهی انتخاب کرده‏اند، برمی‏آید؟ اصولاً ارتداد به چه معنی است؟ اسباب تحقق آن کدام است؟ ماهیت حقوقی آن چیست؟ در قلمرو حقوق و آزادی‏های مذهبی، مسأله ارتداد، از مهم‏ترین و حساس‏ترین موضوعات شمرده می‏شود.


ارتداد چیست؟

«ارتداد» که از واژه «رد» گرفته شده، در لغت به معنای بازگشت است. در فرهنگ دینی، بازگشت به کفر ارتداد و ردّه نامیده می‏شود،(1) البته مسأله ارتداد و احکام جزایی مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد. در برخی دیگر از ادیان و مذاهب بزرگ نیز هر گاه کسی از دین برگزیده و منتخب روی گرداند ،کافر به شمار می‏آید و بدان سبب که از دین سابق برگشته، مرتد خواند و مجازات می‏شود.(2) در فرهنگ اسلامی از آن جهت که دین حقیقی نزد خدا اسلام است،(3) هر کس خدای متعال یا وحدانیت وی، حیات پس از مرگ(معاد)، شریعت اسلامی یا نبوت حضرت محمد(ص) را باور نداشته باشد، کافر قلمداد می‏شود.(4) البته جوهره همه ادیان الاهی واحد است؛ گرچه به مقتضای تفاوت شرایط اجتماعی، شرایع نیز تفاوت می‏یابند؛ در هر عصری، تنها یک شریعت بر حق است و سایر شرایع، به دلیل تفاوت شرایط قبلی یا وقوع تحریف، نسخ می‏شود.(5) احترام اسلام برای شریعت‏های پیش، مانند یهودیت و مسیحیت، صرفاً به دلیل تحمل و بردباری و تسامح عملی و تأیید همزیستی مسالمت‏آمیز است نه پذیرش حقانیت و اصالت کنونی آن‏ها.(6) بنابراین، چنان که علامه مطهری می‏فرماید:


«کافی نیست که انسان یک دینی داشته باشد و حداکثر این باشد که آن دین، منتسب به یکی از پیامبران آسمانی باشد، با این استدلال که همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار، در همه وقت یکسان هستند، بلکه دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است که در هر زمان، پیغمبر صاحب شریعت از سوی خدا در آن عصر را اطاعت کنند تا آن که نوبت به حضرت خاتم الانبیا(ص) رسیده است. در این زمان، اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی را بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید و به حکم صریح قرآن، دینی جز اسلام پذیرفته نیست.(7) و حتی اگر مراد از اسلام، خصوص دین ما نباشد بلکه منظور(معنای لغوی آن یعنی) تسلیم خدا شدن باشد، باید دانست که حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان شریعت محمدی(ص) است و قهراً کلمه اسلام بر آن منطبق می‏گردد و بس؛ چه این که این شریعت، آخرین دستور الاهی است و همواره باید از آخرین دستورها تبعیت کرد. البته باید توجه داشت که میان پیامبران اختلاف و نزاعی وجود ندارد، لکن انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد(8) و بداند که پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آن‏ها، بوده‏اند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بوده‏اند.(9) پس لازمه ایمان به همه پیامبران(که مورد تأکید قرآن است)(10) این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره او است».(11)


البته کفار به سه گروه تقسیم می‏شوند:

بقیه در ادامه

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

به نام خدا. شهید محمدعلی رجایی، دومین رئیس‌جمهوری ایران، نخستین مقام بلند‌پایه ایرانی بود که در سال - ۱۹۸۰ مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد. وی در جریان این سفر در شورای امنیت نیز سخنرانی کرد. وی پای خود را روی میز شورای امنیت گذاشت تا آثار شکنجه باقیمانده بر کف پایش در دوران پهلوی را به نمایش بگذارد.


جنجالی‌ترین سخنرانی‌های سازمان ملل: از کف پای شهید رجایی تا تمسخر ترامپ


این سخنرانی پس از حمله عراق به ایران صورت گرفت و رجایی به حضار گفت: «ملت ما مصمم است حتی با دنبال کردن یک جنگ طولانی و مردمی، مین را سر جای خود بنشاند. در این جنگ تحمیلی ایمان اسلامی و انقلابی مردم برنده‌ی واقعی و اصلی خواهد بود؛ نه آواکس‌های آمریکایی و نه توپولوف‌های روسی.» (منبع)


دکتر محمود سریع القلم. استاد علوم ی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر حوزه توسعه

 

به نظر می رسد تحلیل و شناخت از وضع موجود جامعه ما بسیار اندک است. مدیران کار طبیعی خود را انجام می ­دهند.

این کار عمدتاً Propaganda است. در چنین شرایطی، وظیفه کانونی روشنفکران، تفکیک تحلیل از Propaganda است. روی آوردن به نبض جامعه و Fact ها، بهترین روش علمی برای شناخت است. ۳ دلیل برای فهم وضع موجود جامعه قابل تصور است:


دکتر محمود سریع القلم


۱- کشور ما، کشور افراد است و نه سیستم­ ها. الفاظی مانند رویه، قاعده، قانون، آیین نامه و چارچوب در توسعه یافتگی کشورها مقدس هستند. اصولاً، سیستم ها هستند که توسعه را هدایت می ک­نند. اما در پیشبرد بسیاری از امور در جامعه ما، در نهایت باید رضایت افراد را جلب کنیم تا آنکه طبق مقررات و آیین نامه ها عمل کنیم. بی ­دلیل نیست در آلمان، ساعت پنج بعدازظهر همه محل کار خود را ترک می­کنند تا بروند و زندگی کنند. ومی ندارد تا ۱۲ شب جلسه بگذارند. جلسات فراوان به معنای ناهماهنگی و معرف فقدان رویه و قاعده است. طی ۱۷۰ سال تجربه تحول در کشور، نتوانسته­ ایم مهم ترین فرآورده مدرنیته که سیستم­ سازی در همه عرصه­ ها است را ایجاد کنیم. تقریباً حل هر مسئله­ ای تابع رأی، سلیقه، خواسته­ ها، منافع و حتی مزاج افراد است.

این وضعیت به صورت طبیعی فراز و نشیب دارد. انسان ها همیشه حالات ثابتی ندارند و افکار و تمایلات روحی آنها ممکن است در شرایط مختلف متفاوت باشد و تحت ­الشعاع منافع آنی باشد. متکی بودن به افراد، بی ­ثباتی می­ آورد. در حالی که رویه ­ها و سیستم­ ها ثبات دارند و شهروندان می­ توانند خروجی آنها را پیش بینی کنند. از ۱۳۵۰ به بعد نه تنها به طرف سیستم نرفته ­ایم بلکه به صورت مقایسه­ ای با کشورهای هم طراز خود، غلظت نقش فرد در تصمیم­ گیری، تصمیم ­سازی و حکمرانی را به شدت افزایش داده­ ایم. امروز در جهان، سیستم­ ها، خطاها را تشخیص می ­دهند و نه افراد. بنابراین، بی ­ثبات هستیم چون با درصد بالا، تحت تأثیر قضاوت افراد هستیم نه سیستم ­ها؛




۲- ابهام در ت­ گذاری ها. به­ طور اعجاب­ آوری، علاقه فراوانی داریم در خانواده، در ادارات، در جامعه، همه جا تقریباً، امور را و افراد را کنترل کنیم. کنترل را بر روابط قاعده ­مند ترجیح می­ دهیم. چون کنترل را بر مدیریت اولویت می ­دهیم، به یک خصلت ضد توسعه مجهزیم: ابهام. بدون شفافیت در ت­ گذاری ها، برنامه ­ریزی­ ها و قواعد نمیتوان پیشرفت کرد چون شفافیت، اطمینان خاطر می­ آورد. به همان دلیل که با افراد دمدمی مزاج نمی­توان، عمارت دوستی ساخت، در شرایط ابهام هم نمی­توان برنامه ­ریزی کرد و آینده ­ای مطمئن بنا کرد.

 بقیه ادامه

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

مناظرۀ ژیژک و  پیترسون


متن نقلی: «مناظرۀ میان دو تن از جنجالی‌ترین شخصیت‌های فکری جهان در تورنتو برگزار شد. در این مناظره، فیلسوف اسلوونیایی، اسلاوُی ژیژک رو‌به‌روی روان‌شناس کانادایی، جردن پیترسون نشست تا دربارۀ تقابل سرمایه‌داری و مارکسیسم گفت‌وگو کنند.


اسلاوُی ژیژک 


جردن پیترسون


پیترسون، استاد ۵۶سالۀ دانشگاه تورنتو، اگرچه دیرتر از ژیژک به عرصۀ هماوردی‌های فکری پا گذاشته، اما با سرعتی خیره‌کننده به دایرۀ مشهورترین‌ها رسیده است. پیترسون، که روان‌شناس بالینی است، در سخنرانی‌های پرشور و کتاب‌های پرفروش خود، مرتباً به تجاربی که در برخورد با بیمارانش داشته است ارجاع می‌دهد و بر مبنای آموخته‌های خود از «راه‌ورسمِ خوب‌کردنِ حال مردم» دستور‌العمل‌هایی برای زندگی بهتر می‌دهد. باوجوداین، در سال‌های اخیر پیترسون قدم‌به‌قدم از مشاوره‌دادن به مراجعان خودش دور شده و به «شخصیتی رسانه‌ای» تبدیل شده است. جرقۀ این چرخش را تصویب لایحۀ جدیدی در خصوص حقوق بشر در پارلمان کانادا زد. طبق این قانون جدید، که سال ۲۰۱۶ تصویب شد، حق «بیان جنسیتی» و «هویت جنسیتی» برای افراد ذیل قانون حقوق بشر در کانادا محفوظ خواهد بود.


به عبارت دیگر، هر کس حق دارد خود را زن، مرد، یا چیز دیگری بداند و این حق باید برای او محترم شمرده شود. پیترسون سخنرانیِ ویدئویی پرشوری منتشر کرد و به‌شدت به این لایحه تاخت. او این لایحه را «جرم‌انگاریِ آزادی بیان» خواند و گفت، از این به بعد، هر گفت‌وگوی روزمره‌ای می‌تواند به‌عنوان «نفرت‌پراکنی» جرم قلمداد شود.


پیترسون معتقد بود که دیگر به‌عنوان یک استاد دانشگاه نمی‌تواند سر کلاس حرف بزند، چون به‌محض اینکه دانشجویی را مخاطب حرف خود قرار بدهد، ممکن است متهم به قانون‌شکنی شود و تأکید کرد که «اگر براساس این قانون، مرا جریمه کنند، جریمه‌ام را پرداخت نخواهم کرد. اگر زندانی‌ام کنند، اعتصاب غذا خواهم کرد، من کوتاه نمی‌آیم». این سخنرانیْ جنجالی بزرگ در دانشگاه‌ها و رسانه‌های کانادا به راه انداخت.


پیترسون حالا موقعیتِ مستحکمی داشت تا انتقادهای شدید خود به آنچه میراث مارکسیسم در دانشگاه‌های آمریکای شمالی می‌دانست به زبان آورد. او مارکسیسم را به اندازۀ نازیسم «ایدئولوژی‌ای مرگ‌آور» خطاب می‌کرد که با لباس مبدل پست‌مدرنیسم، تساوی‌طلبی، و مبارزه برای عدالت اجتماعی، دانشگاه‌ها را اشغال کرده و همه را زیر سلطۀ فکری و زبانی خود کشیده است. او خواستار تعطیلی رشتۀ مطالعات ن در دانشگاه شده است و حجم انبوه تولیدات در زمینۀ مطالعات جنسی را تمسخر می‌کند. پیترسون را این روزها یکی از مهم‌ترین چهره‌های جناح فکریِ «راست نو» می‌دانند که مخالف نزاکت ی و ت هویت در معنای گستردۀ آن به شمار می‌رود. پیترسون خود را متأثر از یونگ، داستایفسکی، کگور و پل تیلیش می‌داند و جدیدترین کتاب او دوازده قانون زندگی به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است.


برخلاف پیترسون، ژیژک برای ما چهره‌ای شناخته‌شده‌تر است. فیلسوفی هفتادساله، با کتاب‌هایی ضخیم دربارۀ هگل و تی‌شرت‌هایی ارزان‌قیمت که به تن او زار می‌زنند. ژیژک، که علاوه‌بر فلسفه در سینما، ادبیات، فرهنگ عامه، روانکاوی و ت نیز دستی دارد، از رساترین منتقدان سرمایه‌داری در دنیای امروز به شمار می‌رود و، اگرچه خیلی‌ها او را بیش‌ازحد ساده‌انگار یا جلف می‌پندارند، کسی منکر تأثیرگذاری عظیم او بر حیات فکری امروز جهان نیست. خوشبختانه، هم چند کتاب از او ترجمه شده است و هم در وب فارسی نوشته‌های بیشتری دربارۀ او در دسترس است.


او بیش از همه از هگل و لاکان تأثیر پذیرفته است و می‌توانید برای آشنایی با افکارش به «گفت‌و‌گو با ژیژک: به من احترام نگذارید، کتاب‌هایم را بخوانید» یا پروندۀ «اسلاوی ژیژک: گزیده‌ای از مطالب پراکنده» در ترجمان مراجعه کنید. اما برگردیم بر سر مناظره.


گفت‌وگوی ژیژک و پیترسون با عنوان «شادی: سرمایه‌داری در برابر مارکسیسم» برگزار شد. این عنوان، اشاره‌ای داشت به مواجهات کوتاهی که این دو متفکر پیش از این با هم داشتند. ژیژک تقریباً یک سال پیش در نوشته‌ای با عنوان «چرا مردم جردن پیترسون را این‌قدر قانع‌کننده می‌دانند؟ چون چپ‌ها اوضاعشان به هم ریخته است» ادعا کرد دلیل محبوبیت پیترسون آن است که راست‌ها درحال‌حاضر باید دربارۀ اهمیت آزادی بیان اغراق کنند تا عیب‌ها و ناسازگاری‌های حرف‌های خودشان را پشت آن پنهان کنند. بعد از انتشار این یادداشت در ایندیپندنت، پیترسون ژیژک را به یک مناظرۀ توییتری دعوت کرد، درخواستی که فیلسوف اسلوونیایی بلافاصله پذیرفت. این دعوا تا دیشب، که آن دو رو‌به‌روی هم نشستند، کمابیش ادامه داشته است.


در ابتدا مجری برنامه، ضمن معرفی پیترسون و ژیژک، اعلام کرد که هرکدام از طرفین نیم‌ساعت فرصت دارند تا موضع خود را توضیح دهند و، در ادامه، گفت‌وگو میان آن‌ها شروع شود.

بقیه در ادامه



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها